من هر شبم با یادِ تو قدراست تا صبح احیای غم دارم من هر شب با رویاے تو سر رو بالشت میزارم هر صبح بہ امید دیدن تو چشم باز میڪنم میدونی من باهات دنیایے دارم تو سَرم تو رویاهام هر شب رو تا صبح باهات زندگے میڪنم میخوابم ڪہ خواب تورو ببینم یہ چیزے بهت بگم تو همیشہ بامنی همیشه شبت بخیر خوب بخوابے جگر گوشه یه سرے تضادها میتونن خیلے قشنگ باشن مثلا تو ڪه قوے ترین نقطه ضعف منے دوستت دارم چونان دختری که عاشق مردی ست که هیچگاه لمس نکرده فقط برایش نوشته است و چند عکسش را نگاه می دارد کاش بدانی دوست داشتنت خورشید نیست که لحظه ای بیاید و لحظه ای برود ماه نیست که یک شب باشد و یک شب نباشد ستاره نیست که شبی پر شور باشد و شبی کم فروغ باران نیست که گاه شدت گیرد و گاه نم نم ببارد مثل نفس می ماند همیشه با من است پرسیدم عشق چیست در نورِ شمع چرخی خورد و برقی زد آن وقت خندید و جلو آمد و به گوش اَم گفت عشق را نمیدانم چیست اما آن قدر هست که گر با غم عشق سازگار آید دل بر مرکب آرزو سوار آید دل گر دل نبود کجا وطن سازد عشق ور عشق نباشد به چه کار آید دل لانگ دیستنس یه چیزی تو مایههای این بیته انگشت به دهان ماندهام از قاعدهی عشق ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم ????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|